جدول جو
جدول جو

معنی علی سد - جستجوی لغت در جدول جو

علی سد
(عَ سَ)
دهی است از دهستان خدابنده لو، بخش قروه، شهرستان سنندج. این ده مشهور به علی سرخ است. رجوع به علی سرخ شود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علی داد
تصویر علی داد
(پسرانه)
علی (عربی) + داد (فارسی) داده علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از علی حده
تصویر علی حده
جداگانه، علی حده، تنها، به طور انفرادی، تنهایی
فرهنگ فارسی عمید
(عَ یِ سَ مَ)
ابن خواجه عبدالصمد گیلانی. مشهور به سمند. وی برادر حسین خان کلانتر اردو بود و در قرن 11 هجری قمری میزیست. او را برخی اشعار است. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 470 از تذکرۀ نصرآبادی فصل 5 ص 137)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی است جزء دهستان پائین بخش طالقان شهرستان تهران. واقع در 21هزارگزی باختری شهرک، کنار راه عمومی مالرو قزوین. کوهستانی و سردسیر. 82 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصولاتش غلات، لوبیا، سیب زمینی، شغل اهالی زراعت صنایع دستی کرباس و گلیم وجاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(عَ طا ها)
علی محمود علی طه، وی مهندس و ادیب و شاعر و نویسنده بود، در سال 1320 هجری قمری در منصوره متولد شد و از مدرسه هندسۀ تطبیقی فارغ التحصیل گشت و بیشتر مدت عمر خود را در خدمت دولت مصر به سر برد و سپس به سمت وکیل دارالکتب المصریه تعیین گشت و در تشرین ثانی سال 1949 میلادی (1369 هجری قمری) درگذشت. او را چند دیوان است که از آن جمله است: 1- ارواح شارده، که محتوی شعر و نثر است. 2- ارواح و اشباح. 3- اغنیهالریاح الاربع، که نمایشنامه ای است به شعر. 4-شرق و غرب. (از معجم المؤلفین) صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: فهرس المؤلفین بالظاهریه. وحی الرسالۀ زیات ج 3 ص 188 و... مذاهب الادب خفاجی ص 213. ادباء معاصرون حبیب زحلاوی ص 152. الشعر المعاصر سحرتی ص 199. بین شاعرین مجددین ایلیا ابوماضی و علی محمود طه المهندس، نوشتۀ شبکتی. الاعلام زرکلی ج 5 ص 173. اعلام الادب ادهم جندی ج 2 ص 481
لغت نامه دهخدا
(عَ صَ)
خواجه علی صدر، اصل او از خوارزم بود و در خراسان میزیست. وقتی محمد تیمور سلطان بر خراسان مسلط شد برخی از متعصبان اهل سنت شروع به اذیت و آزار شیعیان کردند و فتنه ها برپا ساختند تا اینکه این خواجه علی صدر بنا به درخواست امیر غیاث الدین محمد بن امیریوسف، به محمد تیمور سلطان گوشزد کرد که این اعمال موجب فتنه و تخریب مملکت میشود و بدین ترتیب دستور منع آزار شیعیان صادر شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 533)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَ)
امیر علی سهل، ابن امیر شیخ. در سوم شوال 754 هجری قمری امیر مبارزالدین محمد بن مظفر پس از شش ماه محاصره توانست شیراز را تصرف کند و امیر شیخ ابواسحاق بن امیر محمودشاه اینجو فرار اختیار کرد و پس از مدتی که سپاهی گرد آورد دوباره بشیراز بازگشت و شاه شجاع مأمور جنگ با اوشد. اما امیر شیخ به اصفهان رفت و شاه شجاع به شیرازآمد. در این هنگام امیر علی سهل فرزند امیر شیخ که ده ساله بود و بحسن خط شهرت داشت بدست دشمنان افتاد وشاه شجاع که حاکم کرمان شده بود او را با خود به کرمان برد و در آنجا بقتل رساند و شایع ساخت که به اجل طبیعی درگذشته است. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 288)
اصفهانی (شیخ...). از بزرگان تصوف بود و با شیخ جنید مکاتباتی داشت. برخی از سخنان و گفته های او در تذکرهالاولیاء عطار ذکر شده است. رجوع به تذکرهالاولیاء عطار، نیمۀ دوم ص 89 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سِ)
ابن ابی الحسن سندی مدنی. ملقب به نورالدین. محدث بود و در سال 1138 هجری قمری درگذشت. او راست: کفایهالحاجه فی شرح سنن ابن ماجه. (از معجم المؤلفین از فهرس الازهریه ج 1 ص 544). در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سُ)
ابن حسین بن محمد سغدی حنفی. فقیه بود و در سال 461 هجری قمری در بخارا درگذشت. نسبت او به ’سغد’ از نواحی سمرقند است. او راست: 1- النتف فی الفتاوی. 2- شرح بر کتاب خصاف در ادب قاضی بر مذهب ابوحنیفه. 3- شرح الجامع الکبیر شیبانی، در فروع فقه حنفی. (از معجم المؤلفین از تاج التراجم ابن قطلوبغا ص 32 و الجواهر المضیئۀ قرشی ج 1 ص 361 و الفوائد البهیۀ لکنوی ص 121 و کشف الظنون ص 46 و هدیه العارفین ج 1 ص 691)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَقْ قا)
ابن شعیب سقا. وی از مشایخ تصوف و اهل حیرۀ نیشابور بود و با ابوحفص صحبت داشت. گویند که او پنجاه وپنج بار حج کرده است. (از نفحات الانس جامی چ توحیدی پور ص 108)
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ دَ)
ابن مصطفی موستاری سکتواری، ملقّب به علاءالدین و مشهور به علی دده و شیخ التربه. وی صوفی بود و در شهر موستار متولد شد و سپس ساکن مکۀ مکرمه گردید و در سال 1007 هجری قمری در قلعۀ صولنق شهید شد. او راست: 1- تمکین المقام فی مسجدالحرام. 2- خواتم الحکم و حل الرموز و کشف الکنوز لما فیها من لطائف العلوم و الحکم. 3- فضائل الجهاد. 4- محاضرهالاوائل و مسامرهالاواخر. 5- مواقف الاخره و اللطائف الفاخره. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 243) (از الاعلام زرکلی). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: کشف الظنون حاجی خلیفه ص 91 و سایر صفحات. الجوهرالاسنی خانجی ص 104. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 750. اکتفاءالقنوع فندیک ص 377. فهرس الخدیویه ج 5 ص 141 و ج 6 ص 137. ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 196. الکشاف طلس ص 138
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مُ شِدد)
ابن عمر بن قزل بن جلال ترکمانی. مشهور به مشد و ملقب به سیف الدین و مکنی به ابوالحسن. شاعر و از امراء بود. وی در سال 602 هجری قمری در مصر متولد شد و در روز عاشورای سال 656 هجری قمری در دمشق درگذشت. او را دیوان شعری است. (از معجم المؤلفین). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: الوافی صفدی ج 12 ص 128. البدایۀ ابن کثیر ج 13 ص 197. النجوم الزاهرۀ ابن تغری بردی ج 7 ص 64. شذرات الذهب ابن عماد ج 5ص 280. حسن المحاضرۀ سیوطی ج 1 ص 327. ایضاح المکنون بغدادی ج 491. هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 710
لغت نامه دهخدا
(عَ وَ)
تیره ای از طایفۀ ’بکش’ است و آن طایفه ای است از ایل ممسنی در فارس. این تیره را ’عالی وند’ نیز نامند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90) (ازفارسنامۀ ناصری، بلوکات فارس بلوک ممسنی ص 303)
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ)
برانی. نحوی بود. او راست: 1- شرح سنی المطالب لهدایهالطالب، که در محرم سال 1291 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. 2- ضوابط الرسم فی ایضاح الرقم. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ لُ)
امیر علی لر، ابن بدر بن شجاع الدین خورشید بن ابی بکر. وی از امیرزادگان لر کوچک (لرستان) بود که مخلوطی از کردان آسیای صغیر و لران ایرانی بودند و در حدود بین عراق عجم و عراق عرب میزیستند. و نخستین امیر آنان شجاع الدین خورشید بن ابوبکر بود که از 580تا 621 هجری قمری حکومت کرد. این امیر علی نوۀ شجاع الدین بود و چون پدرش بدر به توطئۀ سیف الدین رستم کشته شده بود، او نیز به کمک شرف الدین ابوبکر برادر سیف الدین، سیف الدین رستم را به قتل رساند و شرف الدین به جای وی نشست. اما امیرعلی بعد از مدتی به دست عزالدین گرشاسف برادر سیف الدین رستم و شرف الدین ابوبکر کشته شد. (از تاریخ مفصل ایران، مغول، عباس اقبال)
لغت نامه دهخدا
(عَ مُ حَمْ مَ)
دهی است از دهستان آتش بیک، بخش سراسکند شهرستان تبریز. دارای 163تن سکنه. آب آن از رودخانه تأمین میشود. و محصول آن غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
شعبه ای از طایفۀ عالی انور هفت لنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
دهی است از دهستان سیاه منصور، شهرستان بیجار. واقع در 40هزارگزی باختر حسن آباد سوگند، و 6هزارگزی شمال خاوری میدان. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر، و دارای 330 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و لبنیات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. و صنایع دستی زنان بافتن قالیچه و جاجیم است. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش کوچصفهان، شهرستان رشت. واقع در 8هزارگزی شمال کوچصفهان و 5هزارگزی راه شوسۀ کوچصفهان به رشت. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل و مرطوب و مالاریایی. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از خمام رود که از شعب سفیدرود است تأمین می شود. و محصول آن برنج، صیفی و مختصری ابریشم است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(عَ سُ دَ)
دهی است از دهستان خدابنده لو، بخش قروه، شهرستان سنندج. واقع در 13هزارگزی شمال خاوری گل تپه، و 12هزارگزی خاور راه شوسۀ همدان به بیجار. ناحیه ای است کوهستانی وسردسیر، و دارای 400 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. و محصول آن غلات، حبوب، انگور، صیفی و لبنیات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است، و در تابستان از طریق سراب می توان اتومبیل برد. فاضل آب سراب را در زمستان و بهار در غار بالای این ده بوسیلۀ سدی جمعآوری می نمایند و در تابستان به مصرف آبیاری اراضی طراقیا میرسانند. نام اصلی این ده علی سد است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ سُ)
پهلوان علی سرخ، وی از مقربان پهلوان اسد خراسانی بود که در سال 754 هجری قمری بواسطۀ اینکه در کرمان عصیان کرده بودبا شاه شجاع جنگید. دشمنان پهلوان اسد خراسانی تصمیم گرفتند که وی را با زهر بقتل رسانند و برای اطمینان از نتیجۀ سمی که ساخته بودند مقداری از آن را به این پهلوان علی سرخ خوراندند و وی پس از یک شبانه روزدرگذشت. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 307 شود
خوافی. مکنی به ابومسلم. وی در ملازمت سلطان ابوسعید بود و در فن کشتی گیری و تیراندازی مهارتی کامل داشت. ولی در مسابقه ای که با امیر عبدالرزاق در تیراندازی داد از وی شکست خورد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 356 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَ)
ابن حجر بن ایاس سعدی مروزی. وی محدث و حافظ و جهانگرد (رحال) و از مردم خراسان بود. در سال 154 هجری قمری متولد شد. وسفری بدمشق کرد و در نیمۀ جمادی الاولی سال 244 ه. ق. در سن نودسالگی درگذشت. او راست: 1- احکام القرآن. 2- فوائد فی الحدیث. (از معجم المؤلفین از هدیه العارفین ج 1 ص 672 و تذکرهالحفاظ ذهبی ج 2 ص 33 و تاریخ دمشق ابن عساکر ص 12 و الوافی صفدی ج 12 ص 20)
ابن قاضی سعدی. ملقب به علاءالدین. او راست: غایهالبیان و نهایهالتبیان فی تاریخ آل عثمان. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1191)
ابن عبدالله بن جعفر بن نجیح سعدی (از موالی طایفۀ سعدی) بصری. مشهور به ابن مدینی و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بصری شود
ابن سلیمان بن احمد بن محمد سعدی صالحی حنبلی مرداوی. مکنی به ابوالحسن و ملقب به علاءالدین. رجوع به علی مرداوی شود
ابن جعفر بن علی سعدی صقلی. مشهور به ابن قطاع و مکنی به ابوالقاسم. رجوع به ابن قطاع و علی (ابن جعفر...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَیِ سَ)
ابن عبدالرحمان سعدی. مشهور به ابن قطاع و مکنی به ابوالقاسم. رجوع به ابن قطاع (ابوالقاسم علی بن جعفر...) و علی (ابن عبدالرحمان سعدی) شود
لغت نامه دهخدا
(وَ جَ کَ دَ)
علی حده. جداگانه. (ناظم الاطباء) : ارسلان خان فرمود تا جویی علی حده کنند ’بیکند’ را چنانکه آب بعین (؟) عمارتهای او رسد. (تاریخ بخارا چ مدرس رضوی ص 23). از بغداد هر سال عاملی علی حده بیامدی و هرچه خراج بخارا بودی از این جامه عوض بردی. (ایضاً ص 24) ، متفرق. ممتاز. تنها. یک کنار. (ناظم الاطباء) ، زی خود: وی علی حده کار می کند. و نیز رجوع به ’حده’ شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حُ ر ر)
ابن حسن بن علی بن محمد حرعاملی. عالم و شاعر و نثرنویس بود. وی در سال 1048 هجری قمری در راه مکه درگذشت. او را مجموعۀ شعر و نثری است. (از معجم المؤلفین بنقل از امل الاّمل ص 443)
ابن محمد حرعاملی کرکی. نویسنده و ادیب و شاعر بود و بسال 1015 ه. ق. درگذشت. او را مجموعۀ اشعاری است. (از معجم المؤلفین، بنقل از فواید الرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 320)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حُرر)
ابن سعید بن محمد بن احمد بن محمد بن حسن بن محمد بن علی بن محمد بن حسین بن عبدالسلام بن عبدالمطلب حرعاملی جبعی. ادیب و مورخ (1229- 1269 هجری قمری) بود وی نیابت قضا را در جبع به عهده داشت. او راست: 1- تراجم رجال جبل عامل. 2- مهذب الاقوال فی التاریخ. (از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعه ج 35 ص 53). و رجوع به مصنفی علم الرجال آقابزرگ طهرانی ص 283 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ حَلْ لا)
دهی است از بخش سنجابی، شهرستان کرمانشاه. واقع در 5 هزارگزی جنوب باختری کوزران، و یکهزاروپانصدگزی جنوب راه فرعی کوزران به گوران. ناحیه ای است دامنه و سردسیر، و دارای 250 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. و محصول آن غلات، حبوب دیم، لبنیات، جزئی میوه و صیفی است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. و راه آن مالرو است و در تابستان می توان اتومبیل برد. در فصل زمستان گله داران این ده به نواحی دهستان ذهاب می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَ)
ابن احمد خرد یمانی. فقیه و اصولی و ادیب بود و به سال 994هجری قمری درگذشت. او را تحقیقی در رسالۀ قشیریه است. (از معجم المؤلفین بنقل از الاعلام زرکلی ج 5 ص 64)
لغت نامه دهخدا
(عَ چَ)
از این نام مراد شخص معینی نیست و از آن تعبیری مثلی مراد دارند.
- خود را به کوچۀ علی چپ زدن، در تداول عامه برای جلب نفعی یا احتراز از زیانی تجاهل کردن. نمودن که از موضوع بکلی بی خبر است
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ عَ)
حسینی، مکنّی به ابومحمد. متوفی در سال 588 هجری قمری او راست: منهاج الصواب. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون ص 1872)
لغت نامه دهخدا
تصویری از علی آسا
تصویر علی آسا
مانند علی ع ابن ابی طالب در شجاعت و جنگاوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علی چپ
تصویر علی چپ
خود را به کوچه علی چپ زدن، خود را بی اعتنا نشان دادن به موضوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علی حده
تصویر علی حده
جدا گانه جداگانه جدا: (بلیناس) به رومیه و عمودیه و مصر وبسیاری (شهرها) طلسمها کردست. . و هریکی را علی حده قصه ای هست که چه ساخت و چه سبب را. . توضیح تلفظ این کلمه مشددا صحیح نیست. توضیح 2 نوشتن کلمه بصورت (علیحده) دست نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علی حده
تصویر علی حده
((عَ لا. حِ دَ))
گرفته شده از عربی به معنای جداگانه
فرهنگ فارسی معین